عرفان نظری




روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم

درویش خنده ای کرد و گفت : من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم . با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد . او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند

 بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم

صوفی خندید و گفت: دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب میکند

 در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید میشود _ این را وارستگی میگویند.



 



چند سالیست  که چندان متوازن برای نگارش نیستم ( دلنگاشت حاصل توازن درون است) بیماری حضرت پدرم در این چند سال مرا هم از درون رنجور کرد هرچند که خدمت به حضرت پدرم  به لطف و تفضل  حضرت ایشان  برایم حاصلی بسیار ارزشمند داشت .   چندیست که حضرت ایشان  از دامان خاک رها گشته است و من را تنها ی تنها رها نموده است .

آرزویم این است که به وقت مقرر در مقامی باشم که با حضرت  ایشان محشور گردم 

این متن  را اول در جواب نامه ای به یک دوست نگاشتم ولی بهتر دیدم که در وبلاگ قرار دهم تا ماندگار گردد.  میدانم که متن روان و متوازن نیست.

 

 یکی از بزرگان طریقت در دوره عارف بزرگ حسن خرقانی از حضرت حق سوال میکند که قطب زمان را بمن معرفی نما تا به نزد او روم و در راه شناخت، خدمت اوکنم . در عالم خواب ندایی خطاب میکند که  قطب زمان تو فردیست به نام حسن خرقانی، سپیده دم به  جهت یافتن او به سمت خرقان روان میشود  و طبق عادت به خانقاه آن شهر ورود میکند و از او پرس و جو مینماید ولی کسی او را نمیشناسد به بازار شهر میرود و سراغ او را میگیرد ولی باز هم کسی نشانی از اونمیدهد  در نهایت پیرمردی او را به مقصود میرساند ، مرد عارف درب خانه را میزند و پیجوی او میگردد میگویندکه او به صحرا رفته  و بهنگام غروب باز خواهد گشت ، با خود میاندیشد که  او عجب مردی است که حتی مراقبه در خانقاه را وقعی ننموده و بهر مراقبه و عبادت  به صحرای سوزان میرود پس به  کنار دروازه شهر از جهت دیدار او و استقبال از او به انتظار مینشیند ، غروب شده است ولی خبری نیست ناامید قصد ترک آن محل میکند که از دور پیرمردی رنجور را میبیند که پشته ای بسیار بزرگ  از خار را به دوش گرفته و به سمت شهر میآید با خود میگوید این پیرمرد نحیف از صحرا میآید شاید از حضرت استاد خبری داشته باشد به سمت او میرود و سوال میکند ای پیرمرد تو که در صحرا بوده ای آیا ،  احتمالا از حضرت استاد ، عارف کامل  ،قطب روزگار  شیخ حسن خرقانی خبری داری ، آیا احیانا او را در صحرا در حال مراقبه و عبادت دیده ای پیرمرد بی آنکه توقف کند جواب میدهد از آنکس که تو نام بردی خبری ندارم ولی حسن منم - مرد عارف ناگهان سست میشود و دیگر نمیتواند سخنی به زبان آورد ، او هر کسی را میتوانست حسن خرقانی تصور کند غیر از این کارگر نحیف و رنجور که از برای ارتذاق خانواده اش از صبح تا به شام به کندن خار از صحرا مشغول بوده است فردی که نه مراقبه و عبادت به سنت  معمول عرفا  داشته و نه همچون دیگر عارفان و مشایخ وقتش به موعظه و تعلیم مرید و تشکیل حلقه ذکر   در خانقاه گذشته است او به واقع  تجلی معنای  جمله سر به کار و دل به راه بود کسی که مسئولیت زن و فرزند را با تمام وجودش  به دوش میکشید و گزش خار بیابان را مهره تسبیح اذکارش کرده  بود تا که  هر خاری که به دستش فرو میرفت تلقین ذکری باشد بر دلش - و تجلی این سلوک عارفانه در لبختد حضرت محبوب است که از لبان زن و فرزند جاری میگردد .

آری  مکتبی به همین سادگی،  و مقامی به آن بزرگی -   گاهی راه سلوک و عرفان را بسیار پیچیده می انگاریم ولی اینگونه نیست . 



دوستی در یک فروم از اینجانب سوال نمود که آیا موجودات غیر ارگانیک واقف به تمامی علومند که جواب اینجانب به ایشان میتواند مورد استفاده دیگر دوستان هم قرار گیرد.

ما در زمین 40 نوع حیات غیر ارگانیک داریم که فقط 7 نوع آنها از لحاظ طیف آگاهی مشابهت با انسان دارند و میتوانند با انسان در ارتباط باشند.

از این 7 نوع حیات یک نوع آن بسیار به انسان نزدیک است ولی از لحاظ سطح شعور بسیار بالاتراز انسان میباشد و عموما انسان را زیر بال و پر خود دارند همینقدر کافیست که ذکر کنم که حیات انسان کاملا وابسته به حمایت آنهاست . 

به علت اینکه این موجودات بسیار با شعورند و بر بعد زمان هم مسلط میباشند مسلما بر تمامی علوم حسی و فرا حسی در هر انچه که قابل حصول باشد در حوزه شناخت بشری و دنیای فیزیکی و تواناییهای که حاصل دخالت در قوانین حوزه شناخت یا به اصطلاح تواناییهای فرا بشری که از آنها به عنوان کرامات عالی نام میبریم مسلط میباشند و عموما سالکان ساده لوح را که هم با همین تواناییها ی قابل دسترس صید مینمایند.

لازم به ذکر است  این تواناییها کاملا در حوزه دسترسی انسان میباشند و با درکی مناسب از آنها هر انسانی میتواند بدون واسطه به این علوم و قدرتها دست بیابد برای روشن شدن موضوع به چند تفاوت میان اکتساب این تواناییها به شکل فردی و با مراقبه و افزایش سطح شعور از یک طرف یا به هدیه گرفتن این تواناییها از طریق موجودات غیر ارگانیک از طرف دیگر میپردازیم .

اگر این تواناییها اکتسابی باشد.

۱- به علت درک راهکارهای دقیق آن انسان به این قدرتها کاملا واقف است به میزان انرژی بری آنها علم دارد و این نیروها کاملا تحت اختیار او قرار میگیرند

۲- برای استفاده از این نیروها نیازمند هیچ موجود واسطه ای نمیباشد و در زمان مقتضی از این نیروها استفاده مینماید .

۳- دریافتهایی که از طریق نیروهای فرا حسی خود درک میکند بی واسطه بوده و در آن هیچ دخل و تصرف و تحریفی وجود ندارد .

۴- دریافتهای شهودی که از این طریق بدست میآورد به علت افزایش یافتن ظرف آگاهی شخص درپی ممارستها و ریاضتهای عرفانی و تسلط بر مفاهیم عرفان نظری و وسیع شدن دریچه جهان بینی و درک اوست که هرگز قابل مقایسه با شهود های پیش پا افتاده و بی ارزش و اغلب اشتباه دریافتهای واسطه ای نمیباشد .

برای همین کسانی که به شکل اکتسابی به این گونه تواناییها ی خود واقف میشوند به مقامات الهی میرسند و دیگر افرادی که به شکل غیر اکتسابی یا به اصطلاح انتسابی از طریق موجودات غیر ارگانیک به این تواناییها دست میابند عموما به قهقرا و دیوانگی و جنون میرسند .

و .

در مقابل در صورت دریافت این تواناییها به صورت انتسابی جدای پرداختهای انرژیایی عظیمی که باید بابت استفاده از این تواناییها به عنوان باج به موجودات غیر ارگانیک بپردازند فقط در ازای آن شهودهای ناخالص و دستکاری شده و توهم گونه  و مخدوش و بدون کنترلی که عموما باعث مختل شدن آرامش و زندگی میشود را بدست میآورند و در نهایت پس از چندی وقتی میفهمند که تمام وجود خود را بابت این دریافتهای بی ارزش و بیمارگونه چوب حراج زده اند ومتاسفانه دیگر بسیار دیر شده است گاها آنچنان وجودشان را به تاراج رفته است که بازگشت غیر ممکن است . حتی  گاها پس ازچندی این موجودات  آنها  را به شکل فیزیکی  مستقیما  به عوالم و دنیاهای خود برده تا ته مانده انرژی ارگانیک آنها را پاره پاره نموده و به مصرف برسانند که در این مواقع دیگر هویت انسانی آنها کاملا از میان رفته و تکامل انسان گونه ای نخواهند داشت و هرگز به عوالم و روحی باز نمیگردند .

 

و حال ادامه کلام  
رابطه بین انسان و این نوع موجود آگاه دقیقا بر اساس یک اصل دادو ستد پایاپای انتقال انرژی ارگانیک میباشد که به علت شعور این موجودات قوانین این دادوستد کاملا به دست آنهاست آنها در ازای حمایتی که از ما میکنند از انرژی ارگانیک ما استفاده مینمایند و برای این استفاده نیازی به هیچگونه هماهنگی و اجازه از طرف انسان هم ندارند 

پس این رابطه یک رابطه یک طرفه است که و قوانین بازی به دست آنهاست در اینجا باید شما متوجه شده باشید که مفهوم تسخیر یا احضار این موجودات چقدر میتواند کودکانه و خنده دار باشد شعور ما در برابر آنها تقریبا به اندازه یک کودک شیرخواره در برابر یک انسان بالغ است 

عموما پافشاری بر ارتباط برای انسانهای عادی هیچ حاصلی جز توهم و بیماری روانی و زجر روحی به بار نخواهد آورد این نوع ارتباط برای انسان عادی به علت پایین بودن ظرف آگاهی و پذیرش و عدم تسلط انسان در کنترل چاکراهها و انرژی کندالینی برای انسان خرد کننده است و نهایت چیزی که در اثر به هم خوردن این تعادل نصیب انسان میشود جز توهماتی ترسناک و وسواس گونه نمیباشد 
توجه : هر تجسدی از طرف این موجودات تنها یک تجسد وهمی است که با کنکاش در میان ذهن شما و بر اساس باوری که شما از لحاظ فرهنگی از این موجودات دارید  برای شما توهمی ایجاد مینمایند این موجودات چون از لحاظ فرکانس روانی قادر به استفاده از اکتوپلاسم نیستند پس هیچگاه تجسد فیزیکی ندارند که البته نیازی هم به این تجسد برای این موجودات هوشمند وجود ندارد ایجاد توهم بسیار کامل تر و انعطافپذیر تر میباشد 

حال انسانهایی که سالها در طلب کمال بوده اند و مراتب خود شناسی را طی نموده اند و بر تمام رموز روح خود واقفند میتوانند با این موجودات تماس حاصل نمایند که صد البته برای چنین افرادی هم دیگر این موضوع جالب توجه نیست و هیچگاه انرژی ارگانیک خود را برای این ارتباط به فروش نمیگذارند 



در یکی از فرومها سوالی مطرح شده در مورد ارتباط با جن از طریق کتب خطی موجود و این جواب بنده به آن سوال بود که تصمیم گرفتم در وبلاگ هم آنرا قرار دهم تا اگر دیگران هم همین سوال را داشتند این پاسخ را مطالعه نمایند.

در عرفان در مقابل انسان 3 حیطه در بعد آگاهی وجود دارد 

1- شناخته 
2- ناشناخته 
3- ناشناختنی 

شناختنه : حیطه اول در حوزه ضمیر خود آگاه میباشد که در واقع نوعی تفسیر از فیوضات آزاد و فیوضات دسته شده در حوزه استقرار فعلی و متداول انرژی کندالینی در پیله درخشان انسان میباشد  و به طور کلی همه محسوسات و همه دریافتهای ما از دنیا را  را در بر میگیرد.

2- ناشناخته - تفسیری از فیوضات الهی که لازمه آن حرکت انرژی کندالینی از مکان طبیعی آن به یک جایگاه ثانویه میباشد که موجب درک عوالم دیگری متناسب با آن جایگاه کندالینی دارد -  این بخش از آگاهی ارتباط با عالم شهود و ارتباط با موجودات غیر ارگانیک و درک تواناییهای فرا حسی بشری و به طور کل هر آنچه را که ما متعلق به درک فراحسی و متافیزیک میدانیم را در بر میگیرد .

3- ناشناختنی - حوزه ای که هیچگاه به تفسیر در نمیآید و در توان درک بشر نخواهد بود چون لازمه آن عدم استقرار انرژی کندالینی در هیچ نقطه ای از پیله فروزان است بلکه این درک حاصل حرکت سرتاسری انرژی کندالینی در داخل پیله فروزان و روشن شدن آنی تمامی فیوضات داخل پیله میباشد ،این مرحله باعث دیدن کل حرکت جوهری در عالم میشود یا نیم نگاهی به ذات الهی و اصل وجود که البته آنچنان قدرتمند است که عموما انسان موجودیت خود را از دست میدهد و پیله میشکافد و آنچه باقی میماند فیوضات آزاد است  .


حال بیان این موارد بدین جهت بود که بدانیم شناخت موجودات غیر ارگانیک در حوزه ناشناخته بوده  و در دسترس انسان میباشد و پا گذاشتن به این حیطه میتواند باعث افزایش شعور معنوی انسان گردد ولی ورود به این حوزه باید در قالب عرفان عملی حاصل گردد و با خودشناسی حاصل از مراقبه نه در قالب اذکار و سحر و طلسمات، که عموما شما را همچون صیدی بی دفاع در دسترسی موجودات غیر ارگانیک و شعور شما را بازیچه توهمات و تلقینات این موجودات که تاثیرات آن بسیار آزار دهنده و بی اندازه خطرناک است قرار میدهد من در مورد یک خطر جدی هشدار میدهم . در دنیای ما نهایت خطر متصور یعنی مرگ انسان ولی این خود ادامه حیات در فرکانسی بالاتر است ولی در حوزه عرفان و موجودات غیر ارگانیک خطرات محتمل بسیار فرا تر از حد تصور ماست که بیان آن در حوصله این بحث نمیگنجد من نیز به نوبه خود اصرار دارم که ورود به این حوزه بدون علم و شعور عرفانی که حداقل نیاز به چندین سال پیگیری و ممارست و مراقبه دارد بسیار خطرناک است و اکثر کتب خطی که در باب ارتباط با موجودات غیر ارگانیک نوشته شده اند بیشتر جهت تسخیر طعمه برای موکلین نگارنده  در طی زمان میباشد و نه آموزش روشهای ارتباط چون ارتباط با این موجودات بسیار باشعور  هیچ روشی ندارد بلکه نیاز به عزمی راسخ برای حراج کردن انرژی ارگانیک خود دارد یعنی به خودمان چوب حراج بزنیم حال تازه در آن زمان اگر ما ارزش این ارتباط را داشته باشم آنها نیز خریدار ما خواهند بود و البته عموما برای انسانهای عادی مابه ازایی جز توهم و دیوانگی به دنبال نخواهد داشت .



جرس فریاد میدارد که بر بندید محملها

 

واقعا چه امن عیش چون هر دم نوای جرس میآید از برای عزیمت و حال چه کوله باری اندوخته ایم از برای آن بجز غفلت - و یا بجز بها دادن به گذران زندگی بی توجه به بهای زندگی – لحظاتی که در مقام حیرت حیران ذات او بودم را هنوز ، بعد از گذشت سالیان بیاد میآورم و هنوز هم مرا منقلب مینمایند ، آن زمان که مفهوم زندگی تنها در به دنبال یار بودن متجلی بود -  ولی امروز حتی مفهوم عام مراقبه یعنی سر به کار و دل براه هم دیگر کارساز نیست و برایم مفهومی گنگ مینماید مشغولیت به حد نهایت رسیده تا انجا که فریاد جرس هم دیگر به گوش نمیرسد .

ذکر را فراموش نمیکنم

دنیا خوابی بیش نیست ، خوابی که بیداریش مرگ است ، هدف بیداری پیش از موعد است  ، و راهکارش متوقف کردن دنیا


دمی با مولانا
در خلوتم بهر دل به نواختن آهنگ درونم پرداختم با سازی نه چندان خوش لهجه و اصیل حالتی بر من دست داد که کوک درونم بر کوک ساز غلبه نمود و ساز را با من و مرا لحظه ای با حضرت یار کوک نمود پس از سپری شدن این طغیان فقط بیتی از مولانا برایم تداعی شد در بیان این شوریدگی


                                                   خشک چوبی - خشک رودی - خشک پوست
                                                                 از کجا میآید  این آوای  دوست

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

You Play Mobile الکترو اکسنت Electro Accsent مـــیـــم . عـــیــــن لوازم يدکي لودر نوشیروانکلا روش هاي رفع موي زائد فصل19 کتیبه های ترک خورده GAMES 2045